- شاه نام
- نام نوعی ساز است
معنی شاه نام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پی در پی کشت گفتن بحریف آن گاه که خود را در بازی بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
شاه قایم، پی در پی کشت گفتن به حریف، آن گاه که خود را در بازی شطرنج زبون بینند تا بدین وسیله فرصت ندهند که بازی دیگر کند و بازی قایم شود
کتاب تاریخ و سرگذشت پادشاهان ایرانی
هنگامی که شاه شطرنج را مات کنند گویند: شاه مات
اولین تار سازها تار بم و گنده
فیروزمند، مظفر، کامروا، خوشحال
حالتی که مهرۀ شاه مات شود
بزرگ ترین پر از بال های پرنده
سفرنامه، نقشۀ راه، دفترچۀ راهنمایی
کتابی که در آن سرگذشت پادشاهان ایران، به نظم یا نثر، گرد آمده باشد
کنایه از شاه ستارگان، خورشید، شاه سیارات، شاه خاور، شاه خرگاه مینا، شاه گردون
در حال نشاه و کیف: روزی بابر میرزا از جانب خیابان نشاه ناک میامده
همنام سمی: (اورا هام نام ذاتی)
شه مات، هنگامی که «شاه» شطرنج مات شود، شهمات
نوعی پرندۀ شکاری از تیرۀ باز با منقار و چنگال های قوی و پرهای زرد، خرمایی یا سفید که آن را برای شکار کردن پرندگان تربیت می کنند، باز سفید و بزرگ
نیک نام، خوش نام
ریحان، از سبزی های خوردنی خوشبو با ساقۀ نازک و برگ های درشت بیضی که به صورت خام خورده می شود، شاه سپرغم، نازبو، ضومران، اسپرغم، شاه اسپرم، ونجنک، شاسپرم، اسفرغم، سپرهم، اسفرم، شاه سپرم، شاه اسپرغم، سپرغم، ضیمران، اسپرم، سپرم
سر شناس، مشهور، شناخته، معروف، نامدار
سورنای سرنا شهنا
سرنا، از سازهای بادی که از لوله ای دراز چوبی یا فلزی با چند سوراخ تشکیل شده، نای ترکی، سرغین، سورنای، نای رومی، شهنا، سورنا